دانی چه بود بادهٔ گلگون ز رگ تاک از سعیدا غزل 431

دانی چه بود بادهٔ گلگون ز رگ تاک

1 دانی چه بود بادهٔ گلگون ز رگ تاک لعلی است که کردند برون از جگر خاک

2 جز پاک نیندیشد و جز پاک نبیند در هر که بود دیدهٔ غمناک و دل پاک

3 صد شیوه به هر چشم زدن باز نماید دلگیر نگردد کس از آن چشم غضبناک

4 بی خون جگر فهم سخن را نتوان کرد هر چند که دلسوز بود شعلهٔ ادراک

5 آویخته صد حلقهٔ جان بر سر هر مو دل در چه شمار است در آن حلقهٔ فتراک

6 صحرای فراق و ره آن کوی سعیدا دشتی است بلا خیز و طریقی است خطرناک

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر