-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دانی چه گفت سالک خمّار خانه دوش بشنو نصیحت از نفس پیر می فروش
2 با درد ما بساز و ز درمان سخن مگوی صوفی شو و ز راه صفا دُرد ما بنوش
3 یا حسن ما مشاهده کن یا نظر ببند یا یاد دوست کن به زبان یا به لب خموش
4 انکار سالکان طریقت صواب نیست در سلک ما درآی و در انکار ما مکوش
5 اینجا ریا و دلق مزوّر نمی خرند بیزارم از عبادت زهّاد خودفروش
6 تا عیب تو بپوشی به زیر خاک بنیان غیب،عیب ترا کرد خاکپوش
7 چون پنبه گشت موی بناگوش ما سپید تا بر کشیم پنبه ی غفلت ز گوش هوش
8 ابن حسام قافله از پیش می روند وز پس به الرحیل ندا می کند سروش
9 واپس چه خفته ای که فغان می کند درای در پیش راه دور،جرس می زند خروش