نمی آید به راه شوخ طنازی از حزین لاهیجی غزل 788

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

نمی آید به راه شوخ طنازی که من دارم

1 نمی آید به راه شوخ طنازی که من دارم به هم چون چشم عینک، دیدهٔ بازی که من دارم

2 چنین گر چشم لیلی پرده بردارد ز داغ دل به صحرا می فتدگنجینهٔ رازی که من دارم

3 توانی پرده ای سنجید اگر راهی به دل داری نمی آید به گوش از ضعف آوازی که من دارم

4 شرر بر هستی پا در رکابم خنده ها دارد رود دست و بغل، انجام و آغازی که من دارم

5 حزین افسانه کرد آخر به هر محفل غم دل را به خاموشی زبان شکوه پردازی که من دارم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر