1 هیچ میدانی که در گیتی ز مرگ بوالحسن چرخ جز قحط کرم دیگر چه دارد فائده
2 ای دریغا آنکه چون یادش کند گوید جهان ای دریغا حاتم طایی و معن وائده
3 روزهٔ روزی درآمد خواجه بیروزی مباش یاد میکن ربنا انزل علینا مائده
1 دل از خوبان دیگر برگرفتم ز دل نو باز عشقی درگرفتم
2 ندانستم که اصل عاشقی چیست چو دانستم رهی دیگر گرفتم
1 باز کی گیرم اندر آغوشت کی بیارم به دست چون دوشت
2 هرگز آیا به خواب خواهم دید یک شبی دیگر اندر آغوشت
1 ای زلف تابدار ترا صدهزار خم وی جان غمگسار مرا صدهزار غم
2 خالی نگردد از غم عشق تو جان من تا حلقهای زلف تو خالی نشد ز خم