1 از فتنه پریشان نشود هر که پناهی در سایه گیسوی پریشان تو گیرد
2 از بس که شتابان و گریزان چو نسیمی گل دست گشوده است که دامان تو گیرد
1 همچو نی مینالم از سودای دل آتشی در سینه دارم جای دل
2 من که با هر داغ پیدا ساختم سوختم از داغ ناپیدای دل
1 مباش جان پدر غافل از مقام پدر که واجب است به فرزند احترام پدر
2 اگر زمانه به نام تو افتخار کند تو در زمانه مکن فخر جز به نام پدر
1 دیگران از صدمه اعدا همینالند و من از جفای دوستان گریم چو ابر بهمنی
2 سستعهد و سردمهرند این رفیقان همچو گل ضایع آن عمری که با این سستعهدان سر کنی
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به