مکن ملامت دل کاو بخالت از آشفتهٔ شیرازی غزل 738

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

مکن ملامت دل کاو بخالت از ره رفت

1 مکن ملامت دل کاو بخالت از ره رفت که مرغ زیرک از این دانه اوفتد در دام

2 بعقل ره نبرد سوی خیمه لیلی خوشا کسی که بدیوانگی برآرد نام

3 عجب مدار که خاصان زعشق تو سوزند که همچو شمع تو بی پرده ای بمحفل عام

4 مریض عشق نخسبد از آن که چشمانت بگویدش عجبا للعلیل کیف ینام

5 من و طواف حریم وصال تو حاشا که ریخت بال در این راه طایر اوهام

6 اگر چه دفتر آشفته شد سیه چه عجب که دود آتش عشقت برآمد از اقلام

7 سیاه نامه من آن زمان سپید شود که شویمش بمی عشق ساقی ایام

8 امام عصر و ولی خدا و حجت حق که بهر مصلحتش ذوالفقار شد به نیام

عکس نوشته
کامنت
comment