- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی ظرف را شراب شرربار، مشکل است پای برهنه سیر گل [و] خار مشکل است
2 گفتم به چشم او که چرا دلبر است گفت پرهیز پیش مردم بیمار مشکل است
3 موسی ز ضعف دل به عصا تکیه کرد و رفت تا کوه طور دید که دیدار مشکل است
4 الحق به غیر حق نتوان گفت حق منم رفتن به پای خود به سر دار مشکل است
5 دل را به چشم او ز نگه بیشتر سپار سودای خام ناز خریدار مشکل است
6 در این سرای دو درهٔ چار طاق دهر زنهار فکر کار مکن کار مشکل است
7 تا غنچهٔ لبت به سخن وانمی شود دانستن حقیقت اسرار مشکل است
8 می گفتمش قصیده سعیدا در این زمین لکن ردیف و قافیه بسیار مشکل است