-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم که از سلاسل تو مستحق زنجیرم
2 ز نور حسن تو چشم و چراغ خورشیدم ز فر عشق تو فرمانروای تقدیرم
3 ز سحر چشم تو شاهین پنجهٔ شاهم ز بند زلف تو زنجیر گردن شیرم
4 چنان به جلوه درآمد جمال صورت تو که از کمال تحیر مثال تصویرم
5 نشستهام به سر راه آرزو عمری که ابروی تو نشاند به زیر شمشیرم
6 کنون که دست تظلم زدم به دامانت عنان کشیدی و بستی زبان تقریرم
7 ز فرق تا قدم از سوز عشق ناله شدم ولی نبود در آن دل مجال تاثیرم
8 سحر کمان دعا را به یکدگر شکنم خدا نکرده گر امشب خطا رود تیرم
9 به قاتلی سر و کارم فتاد در مستی که تیغ میکشد و میکشد ز تاخیرم
10 شراب داد ولیکن نخفت در بزمم خراب ساخت ولیکن نکرد تعمیرم
11 طلای احمر اگر خاک را کنم نه عجب که من ز تربیت عشق کان اکسیرم
12 مگر که خواجه فروغی ز بنده در گذرد و گر نه صاحب چندین هزار تقصیرم