گسسته‌ای و نخواهی از حکیم نزاری قهستانی غزل 1171

حکیم نزاری قهستانی

آثار حکیم نزاری قهستانی

حکیم نزاری قهستانی

گسسته‌ای و نخواهی که باز پیوندی

1 گسسته‌ای و نخواهی که باز پیوندی توقّع است که رحمت کنی و نپسندی

2 سرِ ستیزه گرفتی چه روی می‌بینی درِ جفا بگشادی چه نقش می‌بندی

3 بیا و دیدۀ حاسد بکن که از غیرت گمان برد که دل از من به خیره برکندی

4 ز آبِ دیده و خاکِ درِ تو نشکیبم که این و آن ز تو خشنودی است و خرسندی

5 به دیده و دلِ پر خون به هر چه درنگرم خیالِ رویِ تو بینم ز آرزومندی

6 به گوش و گردنِ ما طوقِ عهد و حلقه ی امر ز بنده بندگی و از شما خداوندی

7 غلامیِ تو به آزادگی تواند کرد نزارییی که پدر را نکرد فرزندی

عکس نوشته
کامنت
comment