1 عزت خلق اگر نگهداری نکشی درد سر ز قال و ز قیل
2 ور نداری ز کبر عزت کس ناکسی گشت ثابتت بدلیل
3 مشکل است آنکه او عزیز شود هر که او را زمانه کرد ذلیل
4 هر چه نقصان کند ازو چیزی چیز کی ماند از کثیر و قلیل
5 غیر عزت که نیم ذره ازو نتوان کاستن بهیچ سبیل
1 مرا چو یاد خراسان گذر کند بضمیر ز خون دیده کنم همچو لاله برگ زریر
2 چنانم آتش دل بر فلک زبانه زند که یک شرر بود از شعله هاش چرخ اثیر
1 ترک من بر سطح مه خطی مدور میکشد دور بادا چشم بد الحق که در خور میکشد
2 مینهد بر سبزه پرچین گرد گل گویی مگر در خم قوس قزح خورشید خاور میکشد
1 بار دگر زمانه مراد دلم بداد گردون ز کار بسته من بندها گشاد
2 هر چند یکدو روز ز گلزار مکرمت دورم فکند و بر سر آن خارها نهاد