دیدی که آن نگار سرو از جهان ملک خاتون غزل 345

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دیدی که آن نگار سرو برگ ما نداشت

1 دیدی که آن نگار سرو برگ ما نداشت دل بستد از فلان و به دست غمش گذاشت

2 آن بس نبود کاو بستد دل ز دست ما وآنگاه شحنه ای ز جفا بر دلم گماشت

3 گفتم مگر که ریش مرا مرهمی بود مسکین دل ضعیف بر او این طمع نداشت

4 کاو ریش اندرون مرا این نمک زند یارب چه بود فکرش و با ما سرچه داشت

5 یک دم وفا نکرد به قولش چو دوستان تخم جفا به وادی خاطر چرا بکاشت

6 راه وفا نگیرد و دایم جفا کند ما را بر او نبود بر این گونه چشم داشت

7 چشم جهان گشاده به راه امید اوست از نیمروز تا به شب از صبح تا به چاشت

عکس نوشته
کامنت
comment