1 دیدی که بهائی چو غم از سر وا کرد از مدرسه رفت و دیر را مائوا کرد
2 مجموع کتابهای علم درسی از هم بدرید و کاغذ حلوا کرد
1 شیرین سخنی که از لبش جان میریخت کفرش ز سر زلف پریشان میریخت
2 گر شیخ به کفر زلف او پی بردی خاک سیهی بر سر ایمان میریخت
1 علم یابد زیب از فقر، ای پسر نی ز باغ و راغ و اسب و گاو و خر
2 مولوی را، هست دایم این گمان کان بیابد زیب ز اسباب جهان
1 ایهاالمأثور فی قید الذنوب ایها المحروم من سر الغیوب
2 لا تقم فی اسر لذات الجسد انها فی جید حبل من مسد