دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات از عراقی غزل 9

دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات

1 دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات

2 از خانقاه رفته، در میکده نشسته صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات

3 در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین افتاده خوار و غمگین در گوشهٔ خرابات

4 نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات

5 نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی نی کرده پایمردی با او دمی مدارات

6 دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم در ساخته به ناکام با درد بی‌مداوات

7 خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات!

8 با این همه، عراقی، امیدوار می‌باش باشد که به شود حال، گردنده است حالات

عکس نوشته
کامنت
comment