- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
2 از خانقاه رفته، در میکده نشسته صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات
3 در باخته دل و دین، مفلس بمانده مسکین افتاده خوار و غمگین در گوشهٔ خرابات
4 نی همدمی که با او یک دم دمی برآرد نی محرمی که یابد با وی دمی مراعات
5 نی هیچ گبری او را دستی گرفت روزی نی کرده پایمردی با او دمی مدارات
6 دردش ندید درمان، زخمش نجست مرهم در ساخته به ناکام با درد بیمداوات
7 خوش بود روزگاری بر بوی وصل یاری هم خوشدلیش رفته، هم روزگار، هیهات!
8 با این همه، عراقی، امیدوار میباش باشد که به شود حال، گردنده است حالات