گفتیم: چون زنده مانی از هلالی جغتایی غزل 316

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

گفتیم: چون زنده مانی در غم هجران من؟

1 گفتیم: چون زنده مانی در غم هجران من؟ خواستم مرگ خود، اما بر نیامد جان من

2 درد من عشقست و درمانش بغیر از صبر نیست چون کنم؟ کز درد مشکل تر بود درمان من

3 من خود از جان بنده ام فرمان عشقت را، ولی تا چه فرماید مرا این بخت نافرمان من؟

4 شمه ای ناگفته از سوز دلم، شهری بسوخت آه! اگر ظاهر شود این آتش پنهان من!

5 وه! چه روی آتشینست آن؟ که گاه دیدنش شعله ها، پندارم افتادست در مژگان من

6 بس که من مدهوش و حیرانم ز چشم مست او هر کرا چشمیست می باید شدن حیران من

7 چون هلالی گوشه چشمی گدایی میکنم گه گهی سوی گدای خود نگر، سلطان من

عکس نوشته
کامنت
comment