-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی مغبچهای گفت که ما مظهر یاریم سر تا به قدم آینه روی نگاریم
2 ما نقطه پرگار وجودیم ولیکن گاهی به میان اندر و گاهی به کناریم
3 ما سر انالحق به جهان فاش نمودیم منصورصفت رقصکنان بر سر داریم
4 ما بار به سر منزل مقصود رساندیم ای خواجه دگر اشتر بگسسته مهاریم
5 در هیچ قطاری دگر ای قافلهسالار ما را نتوان یافت که بیرون ز قطاریم
6 تا باد به هم بر زند آن زلف پریشان آشفته و سرگشته و بیصبر و قراریم
7 تا در چمن حسن گل روی تو بشکفت شوریده و شیدا و پریشان چو هزاریم
8 چون در نظر دوست عزیزیم غمی نیست هرچند که در چشم خلایق همه خواریم
9 وحدت صفت از نشأ صهبای محبت مستیم ولی بیخبر از رنج خماریم