دی چو به بوستان تو را جا به کنار آب از جامی غزل 132

دی چو به بوستان تو را جا به کنار آب شد

1 دی چو به بوستان تو را جا به کنار آب شد آب ز عکس روی تو چشمه آفتاب شد

2 جست به باغ بی رخت لمعه برق آه من شاخ درخت شعله زد مرغ چمن کباب شد

3 خواستم از خدا که دل مایل مهر گرددت در حق تو دعای من شکر که مستجاب شد

4 محتسب سبو شکن دید صفای جامی می مشرب میگساریش مانع احتساب شد

5 ره به حریم بزم تو بود برون ز وسع من سوی توام زمام کش زمزمه رباب شد

6 دیده عقل تیزبین شد ز فروغ عشق تو هرچه خطا شمرده بود آن همگی صواب شد

7 راند ز رسته درت جامی تنگدل سخن رشته نظم دلکشش سلک در خوشاب شد

عکس نوشته
کامنت
comment