- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بوسی ز کنج لعل لبش انتخاب کن خود را به آن نگار مصاحب شراب کن
2 بسیار بسته است ز حسن صفا به خویش آیینه را به آتش رخسار آب کن
3 بشکن به چهره دستی می گوشهٔ نقاب خون جگر به جام مه و آفتاب کن
4 بی طاقتی بس است ترا بال و پر چو موج آسودگی مجوی دلا اضطراب کن
5 می بر زبان ز صحبت دونان فتاده است زنهار از مصاحب بد اجتناب کن
6 این عقده ها که در دلم افکنده ای به ناز ظالم به کار طرهٔ پرپیچ و تاب کن
7 شیرازه تا نباخته مجموعهٔ وجود بشکن ز غم دلت، ورقی انتخاب کن
8 جویا مرا ز من به نمک چش گرفته است حسن برشتهٔ دل مردم کباب کن