1 دردا که دگر سخن ز فرزانگی است چیزی که نه در شمار دیوانگی است
2 بیگانگی عافیتم ننگی بود اکنون به وی ام نسبت هم خانگی است
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 از نور یار چون نفسم خانه روشن است بیرون برید شمع که کاشانه روشن است
2 نازم به فیض عشق که در خانقاه و دیر چشم و چراغ شمع به پروانه روشن است
1 ای دل پیاله گیر که وقت صبوح تست کز فیض جمله فتح، محل فتوح تست
2 آیینه ای که صورت و معنی نمایدت دست است، گر جمله سوخته، در جیب روح تست
1 از تو کس زمزمه ی مهر و وفا نشنیده است بلکه گوش تو همین زمزمه ها نشنیده است
2 باورم نیست که همسایه ی حسن است و هنوز چستی و دل بردن آن غمزه حیا نشنیده است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **