دردا و حسرتا از جهان ملک خاتون دیوان اشعار 1

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

دردا و حسرتا که مرا کام جان برفت

1 دردا و حسرتا که مرا کام جان برفت و آن جان نازنین به جوان از جهان برفت

2 دل پر ز مهر روی چو ماهش بدی چه سود کاندر فراق روی وی از تن روان برفت

3 بلبل بگو که باز نخواند میان باغ کان روی همچو گل ز در بوستان برفت

4 ای دل بگو به منزل جانان تو کی رسی کآن جان نازنین ز پی کاروان برفت

5 فریاد و ناله ام ز سر چرخ هفتمین بگذشت و اشک دیده ام از ناودان برفت

6 سلطان بخت من به سر تخت وصل بود آخر چرا به بخت من او ناگهان برفت

7 ای نور دیده شد ز غم تو جهان خراب کان نور دیده ام ز جهان نوجوان برفت

8 آخر کدام حسرت و دردی که از جهان با خود ببرد و از دو جهان ناتوان برفت

عکس نوشته
کامنت
comment