دمی در پای خم سرمان و بحر و بر تماشا از سعیدا غزل 526

سعیدا

سعیدا

سعیدا

دمی در پای خم سرمان و بحر و بر تماشا کن

1 دمی در پای خم سرمان و بحر و بر تماشا کن بیا و آنچه جم می دید در ساغر تماشا کن

2 میان ابروی جانان عجب جنگی است پیوسته کمان و تیر و تیغ و دشنه و خنجر تماشا کن

3 در این زندان هشیاری چه خود را مبتلا داری بیا در بزم مستان عالم دیگر تماشا کن

4 به دل کلک خیالت هر نفس نقش دگر بندد حساب جمع و خرج خود در این دفتر تماشا کن

5 به هر رنگی که می داری به یکرنگی برآرم دم چو منصورم در آتش سوز و خاکستر تماشا کن

6 سعیدا دیده ای در خویش جانان را ولی مبهم قدم نه پیشتر از خویش، نیکوتر تماشا کن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر