دلا ز قید حریفان بی خرد بگریز از جامی غزل 462

دلا ز قید حریفان بی خرد بگریز

1 دلا ز قید حریفان بی خرد بگریز تو مرغ زیرکی از دام دیو و دد بگریز

2 قبول صحبت نیکان اگر نیی باری یکی بکوش و ز هم صحبتان بد بگریز

3 بس است ز ابجد عشق ای پسر تو را این حرف که ذکر اب مکن از گفت و گوی جد بگریز

4 گریختن ز حسد تا به کی ز اهل صفا اگر صفای دلی داری از حسد بگریز

5 مده به راحت فانی حیات باقی را به محنت دو سه روز از غم ابد بگریز

6 چو نیست خاصیتی در قبول و رد کسان نه بر قبول کن اقبال و نی ز رد بگریز

7 خمیر مایه هر نیک و بد تویی جامی خلاصی از همه می بایدت ز خود بگریز

عکس نوشته
کامنت
comment