-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا تو با من مسکین چرا نمی سازی مگر به خون من مستمند می نازی
2 ایا نسیم صبا گر به دوست برگذری سلام من برسانی که محرم رازی
3 بگو چه کم شود ای ماه مهربان نفسی اگر تو با من آشفته حال در سازی
4 تو آفتابی و من ذرّه ای ز خاک درت چه باشد ار به سر خاک سایه اندازی
5 من از کجا و هوای وصال تو ز کجا که من کبوتر پر بسته ام تو شهبازی
6 به سرو گوی که پیش قدش ز پا بنشین تو پیش قامت او می کنی سرافرازی
7 به گل بگو که چه بی شرم و شوخ چشمی تو که در برابر رویش به حسن می نازی
8 منم که دامن وصلت ز چنگ نگذارم گرم چو دف بزنی ور چو چنگ بنوازی
9 نهان کنم غم عشقت ولی چه سود که کرد میان خلق جهان آب دیده غمّازی
10 تو پادشاه جهانی ز دست رفت جهان روا بود که به حال جهان نپردازی؟