دلا، زان لب زلال خضر می از هلالی جغتایی غزل 323

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

دلا، زان لب زلال خضر می خواهی، خیالست این

1 دلا، زان لب زلال خضر می خواهی، خیالست این ز آتش آب می جویی، تمنای محالست این

2 کسان گویند: هر جوینده ای یابنده می باشد ترا می جویم و هرگز نمی یابم، چه حالست این؟

3 قدت را نی الف می خوانم و نی سرو می گویم بلند و پست چون گویم؟ که دور از اعتدالست این

4 بهجرانش دم آبی که می گردد نصیب من جدا زان لب حرامم باد! اگر گویم: حلالست این

5 بشام غم، هلالی، بسکه زار و ناتوان گشتی کسی ناگاه اگر بیند ترا، گوید: هلالست این!

عکس نوشته
کامنت
comment