دلا تو پند زاحباب خویش از آشفتهٔ شیرازی غزل 1207

آشفتهٔ شیرازی

آثار آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

دلا تو پند زاحباب خویش نشنفتی

1 دلا تو پند زاحباب خویش نشنفتی پی رضای بتان ترک خویشتن گفتنی

2 از این میانه ترا گوهر مراد که داد هزار گوهر غلطان گر از مژه سفتی

3 تو را زپرده دل میدهد خبر دیده گرفتم آنکه زاغیار راز بنهفتی

4 بخنده دگرت میدهد چو گل بر باد گر از نسیم سحر همچو غنچه بشکفتی

5 بخون غیر کنی پنجه رنگ من بسمل چرا نصیحت اغیار باز پذرفتی

6 چو حال من زچه رو درهمی تو ای خم زلف چو بخت من زچه ای چشم فتنه را خفتی

7 مگو چرا بغمش خفتی ای دل خونین زابرویش چو شدی طاق باغمش جفتی

8 حدیث زلف تو با باد گفته است مگر که تو زگفته آشفته ات بر آشفتی

9 بخانه دلت آشفته جای جانان شد مگر تو گرد خودی از میان جان رفتی

10 زبان ناطقه در وصف مرتضی لالست مگر مدیح علی را زحق تو نشنفتی

عکس نوشته
کامنت
comment