1 دلا سر پوشِ خوانِ سّرِ او باش مکن تا او نگوید سرِّ او فاش
2 به چشمِ دوست رویِ دوست می بین همه تن دیده شو بی دیده می باش
3 به چشمِ خود چه خواهی دید خود را خودی از پیشِ خود برداری ای کاش
4 نهان شو چون صدف در بحرِ اسرار [گهی] می پوش گوهر گاه می پاش
5 به دستی شمعِ اِلّا الله برافروز به دیگر دست لا را دیده بخراش
6 درِ او می زنی از خود به در شو کسِ او باش و ایمن شو ز اوباش
7 نزاری طاقتِ نورِ خورت نیست برو سر در گریبان کش چو خفّاش
دیدگاهها **