دلا رنجی ببر، کز دردمندان از عرفی شیرازی غزل 522

عرفی شیرازی

آثار عرفی شیرازی

عرفی شیرازی

دلا رنجی ببر، کز دردمندان می توان بودن

1 دلا رنجی ببر، کز دردمندان می توان بودن مکش گردن که خاک سربلندان می توان بودن

2 دمی کان غمزه صیدی را به خون غلتان کند که مشتاق کمند صید بندان می توان بودن

3 اگر دندان فشردن بر جگر این چاشنی دارد فدای لذت هر زخم دندان می توان بودن

4 پی بالا نشینی، واعظا، می را مکن ضایع بیا در دیر هم صدر لوندان می توان بودن

5 اگر گاهی لب امید عرفی تلخ می خندد لبی می خوش ز خیل زهرخندان می توان بودن

عکس نوشته
کامنت
comment