دلا، رفت آنکه: وصل دلستانی از هلالی جغتایی غزل 393

هلالی جغتایی

آثار هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

دلا، رفت آنکه: وصل دلستانی داشتم روزی

1 دلا، رفت آنکه: وصل دلستانی داشتم روزی نشاید زنده بود اکنون که: جانی داشتم روزی

2 ز من پرسید شرح قصه یعقوب و یوسف را که پیر عشقم و عشق جوانی داشتم روزی

3 ز جورت این زمان افسانه ای دارم، خوش آن حالت که از لطف تو هر جا داستانی داشتم روزی

4 خدا را، چاره ای کن، پیش ازان روزی که بعد از من بصد افسوس گویی: ناتوانی داشتم روزی

5 چه بر من طعنه بی خانمانی می زنی، ناصح؟ من بی خانمان هم خانمانی داشتم روزی

6 دهن پر گفتگوی شوق و نتوان دم زدن با او مرا، یارب، چه شد؟ من خود زبانی داشتم روزی

7 هلالی، می رسد آهم بماه آسمان شبها بیاد آنکه: ماه مهربانی داشتم روزی

عکس نوشته
کامنت
comment