-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا گذشت شب هجر و یار از سفر آمد ز خواب غم بگشا دیده کافتاب برآمد
2 شب فراق من سخت جان سوخته دل را سهیل طلعت آن مه ستاره سحر آمد
3 فدای سنگ سبک خیز یار باد سر من که بر سر من خاکی ز باد تیزتر آمد
4 تو ای بشیر بشارت ببر به قافلهٔ جان که یوسف امل از چاه آرزو بدرآمد
5 چه داند آن که نسوزد ز انتظار که یار چه مدتی سپری شد چه محنتی بسر آمد
6 نهال عشق که بود از سموم حادثه بیبر هزار شکر که از آب چشم ما ببر آمد
7 تو خود ز سنگ نهای ای محتشم چه حوصله بود این که جان ز ذوق ندادی دمی که این خبر آمد