1 دلا منشین درین ویرانه چون چغد سوی مرغان قدسی آشیان پر
2 بود گیتی درختی سر به سر شاخ ولی جمله سوی یک اصل رهبر
3 ز هر شاخی سوی آن اصل ره جوی چو آن را یافتی از شاخ بگذر
4 نباشد شیوه مرغان زیرک نشستن هر زمان بر شاخ دیگر
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گفت بر عارفان بود معلوم که شما حاکمید و من و محکوم
2 هر چه ظاهر ز زین و شین شماست موجب مقتضای عین شماست
1 سالها شد که روی در دیوار دل برآرم به گرد شهر و دیار
2 تا بیایم نشان آدمیی کاید از وی نسیم محرمیی
1 ابلهی رخت خود به خواب سپرد رختش از تن کشید و دزد ببرد
2 جز ازاری که بودش اندر پای کش ز بی قیمتی گذاشت به جای
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **