دلا به راه سحرگاه شمع از آشفتهٔ شیرازی غزل 918

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

آشفتهٔ شیرازی

دلا به راه سحرگاه شمع روشن کن

1 دلا به راه سحرگاه شمع روشن کن درآ بخانه تار و بخویش شیون کن

2 بیاد آر که جز معصیت نکردی هیچ شماره گنه خویشتن معین کن

3 هزار توبه شکستی بآرزو دادی بیا و روی از این پس زروی و آهن کن

4 تو را عمل به پشیزی نمیخرد چون کس پی ذخیره درآ اشک را بدامن کن

5 نسیم آه سحر میبرد خس عصیان برآر آهی و این خار زار گلشن کن

6 برای جلوه حق اندرآ بطور دعا درآ بسجده و خود را شبان ایمن کن

7 بجز خلوص عقیدت مبر در آن بازار پی خریدن یوسف زری معین کن

8 خلوص نیت تو چیست حب آل رسول بیا و برد در صدق و صفا نشیمن کن

9 بپیچ روی زهر باب و قطع کن امید بصد امید بخاک نجف تو مسکن کن

10 اگر زفقر الهی زنی دم ای درویش بیا و کسوت مهر علی تو بر تن کن

11 بگوی مدح علی روز و شب تو آشفته جهان تمام پر از مشک و عود و لادن کن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر