- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلا تا میتوان کردن منه پیش سران گردن ترا خود وجه نان خوردن رساند قادر مطلق
2 ببر شاخ طمع از پی که باشد بار آن لاشی طمع اسمی بود کزوی شود صدر شور و شر مشتق
3 بمجلس پسته خندان کن زبانرا شکر افشان کن چو گل برگت پریشان کن که تا جذرت شود منطق
4 کسی کو شد بزر شهره و ز او اصحاب بی بهره از آنسان بیدل و زهره چه خواند عاقلش احمق
5 مجوی ابن یمین زین پس نظام کار خود از کس ترا در سازگاری بس توکل کردنت بر حق