دلا پادشاهی گدایی است محض از سعیدا غزل 405

دلا پادشاهی گدایی است محض

1 دلا پادشاهی گدایی است محض که نی را نوا بینوایی است محض

2 حکیما ز درمان ما دست [دار] همین درد ما را دوایی است محض

3 گهی جنگ و گه ناز و گه آشتی همه شیوهٔ دلربایی است محض

4 وجودی که باشد عدم در پی اش بقایش نگویم فنایی است محض

5 هر آن کف که خالی بود از کرم مخوان دست او را که پایی است محض

6 ز جان گر در این راهت اندیشه است نه عشق است در سر هوایی است محض

7 چه مشکل گشاید ز گردون اطلس که بر دوش عالم قبایی است محض

8 سعیدا سر و کار با دلبری است که بیگانه کی آشنایی است محض

عکس نوشته
کامنت
comment