1 دلا بین ز توبه به کارم گره قل استغفرالله مما کره
2 چو مطرب خراشد رگ چنگ را ز کارم گشاید به ناخن گره
3 چو شب ماه را تیر آهم بخست عذار تو پوشید مشکین زره
4 چو بینی لبش جامی از پا بیفت همانجا که می می خوری سربنه
1 کیست درعالم ز عاشق زارتر نیست کار از کار او دشوارتر
2 نی غم یار از دلش زایل شود نی تمنای دلش حاصل شود
1 چون سلامان آن نصیحت گوش کرد بحر طبع او ز گوهر جوش کرد
2 گفت شاها بنده رای توام خاک پای تخت فرسای توام
1 باشد اندر صورت هر قصه ای خرده بینان را ز معنی حصه ای
2 صورت این قصه چون اتمام یافت بایدت از معنی آن کام یافت