1 دلا ببال که روزی غبار خواهی شد غبار توسن آن شهسوار خواهی شد
2 چو مه در آب مبین خویش را در آیینه از این قرار تو هم بی قرار خواهی شد
3 زصاف طینتی امیدوار شو جویا که همچو آینه امیدوار خواهی شد
1 نشئهٔ می مایهٔ صد درد سر باشد مرا دور ساغر بی تو گرداب خطر باشد مرا
2 سرگردان دارد خمار باده ام از زندگی آسمان چون کوه بر بالای سر باشد مرا
1 بی سر و قدت خاک نشینند چمنها شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمنها
2 کارم به حریف دو زبان کاش فتادی چون غنچه سراپای زبانند دهنها
1 گردد ز سیر صحرا کی حل مشکل ما شد پردهٔ بیابان قفل در دل ما
2 از خاک مقصد ما چون گرد درد خیزد باشد ز پردهٔ دل دامان منزل ما