-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل نام سر زلف ترا مشک ختا کرد الحق که در این نکته غلط رفت و خطا کرد
2 مژگان تو دل را هدف تیر ستم ساخت ابروی تو جان را سپر تیغ بلا کرد
3 هر نکته که آن تنگ شکر گفت، نکو گفت هر جلوه که آن رشک قمر کرد، به جا کرد
4 ترکان خطایی روش مهر ندانند نتوان ز خطازاده تمنای وفا کرد
5 در مجلس غیر آن بت بیشرم و حیا را دیدم که چها خورد و چها برد و چها کرد
6 صد جان گرانمایه گرفت از لب جانان یک جان به سر راه طلب هر که فدا کرد
7 گر بر سر ما دست فلک تیغ ببارد ما را نتوان زان مه بی مهر جدا کرد
8 خود را همه حال فراموش نمودم تا پیر مغان آگهم از سر خدا کرد
9 یک خاطر آشفته نشد جمع فروغی تا باد صبا شانه بر آن زلف دوتا کرد