دل، دولت خرمی ندارد از عراقی غزل 65

دل، دولت خرمی ندارد

1 دل، دولت خرمی ندارد جان، راحت بی‌غمی ندارد

2 دردا! که درون آدمی زاد آسایش و خرمی ندارد

3 از راحت‌های این جهانی جز غم دل آدمی ندارد

4 ای مرگ، بیا و مردمی کن این غم سر مردمی ندارد

5 وی غم، بنشین، که شادمانی با ما سر همدمی ندارد

6 وی جان، ز سرای تن برون شو کین جای تو محکمی ندارد

7 منشین همه وقت با عراقی کاهلیت محرمی ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment