ای دل، بکوی او مرو، از از هلالی جغتایی غزل 303

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن

1 ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن خود را و ما را بیش ازین در عاشقی رسوا مکن

2 ای اشک سرخ و گرم رو، بر چهره ام ظاهر مشو آبی که پنهان خورده ام در روی من پیدا مکن

3 تا چند ناز و سرکشی؟ آخر بجان آمد دلم بر عاشق مسکین خود زین بیش استغنا مکن

4 من حاضر و تو باکسان هر دم نمایی عشوه ای اینها مکن، ور می کنی، در پیش چشم ما مکن

5 تا چند، هر دم غنچه سان خندی بروی این و آن؟ چون شاخ گل باش، از حیا، سر پیش کس بالا مکن

6 با ابروی چون ماه نو، هوش هلالی را مبر ماه هلال ابروی من، عقل مرا شیدا مکن

عکس نوشته
کامنت
comment