1 ای دل چو تو از دامن حُسن آویزی باید که زهیچ زحمتی نگریزی
2 شرط است که چون تو پای در عشق نهی اول گامی زکام خود برخیزی
1 از پستی اگر طالب بالا گردی شک نیست که همچو عقل والا گردی
2 تو از سر ابر در بُن دریا اُفت چون قطره مگر لؤلؤ لالا گردی
1 آنها که درین جهان زغوغا برهند از خرسندی و از مدارا برهند
2 یا رب تو بدانچ هست خرسندی ده تا ما برهیم و خلق از ما برهند
1 چون از سر جد پای نهادی در کار سررشتهٔ خود به دست عشقش بسپار
2 می کوش به قدر جهد و دل خوش می دار کاو چارهٔ کار تو بسازد ناچار