- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طبع لطیف داند لطف لب و دهانت فکردقیق باید سررشته میانت
2 دی میشدی خرامان چون سرو وعقل می گفت خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
3 دانی چرا رفییت کرد از در تو دورم نگذاشت تا نشیند گردی بر آستانت
4 دل تیر غمزهات را گر جان سپر نسازد آن به که گوشه گیرد ز ابروی چون کمائت
5 پیراهن صبوری کردیم پاره پاره تا دیده ایم چون گل در دست این و آنت
6 لطف صبا شنیدم باد است با نسیمت آب حیات دیدم هیچ است با دهانت
7 در پایه سلاطین باشد کمال مسکین گر بشمرند او را از خیل بندگانت