1 دلدار به من گفت که می بر کف نه داد دل خود ز آب انگور بده
2 گفتم که به نقل ناز به یا شفتالو سیب زنخش گفت که شفتالو
1 معشوقه لطیف و چست و بازاری به عاشق همه با ناله و با زاری به
2 گفتا که دلت ببردهام باز ببر گفتم که تو بردهای تو باز آری به
1 ای تُنگ شکر چون دهن تنگت نی رخسارهٔ گل چون رخ گلرنگت نی
2 از تیر مژه این دل صد پارهٔ من میدوز و ز پاره دوختن ننگت نی
1 ای روی تو ماه را شکست آورده و ای قد تو سرو را به پست آورده
2 دانم به سر کار تو در خواهد شد این جان به خون دل به دست آورده