- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دل چو در دام عشق منظور است دیده را جرم نیست، معذور است
2 ناظرم بر رخت به دیدهٔ جان گرچه از چشم ظاهرم دور است
3 از شراب الست روز وصال جان مستم هنوز مخمور است
4 دست از عاشقی نمیدارد دایم از یار اگرچه مهجور است
5 جان آشفته بر رخت فاش است شعلهٔ نار پرتو نور است
6 چشم مستت بلای عشاق است خاک پای تو تاج فغفور است
7 حکم داری به هرچه فرمایی که عراقی مطیع و مامور است