دی آن چه شکل بود که از ره برآمدی از جامی غزل 473

دی آن چه شکل بود که از ره برآمدی

1 دی آن چه شکل بود که از ره برآمدی بر دیده جلوه کردی و در جان درآمدی

2 رفتی و بود روی تو از مهر و ماه به منت خدای را که ازان بهتر آمدی

3 بیمار بودم از غم هجران طبیب وار پا رنجه ساختی و مرا بر سر آمدی

4 تا جان دمی به قالب جان داده فراق همچون مسیح با دم جان پرور امدی

5 رفتار تو ز خسته دلان جان همی برد جانها فدات بر روش دیگر آمدی

6 نبود به راه تو ز لطافت نشان پای گویی فرشته وار به بال و پرآمدی

7 جامی نوشت بهر تو دیوان خود چو دید کز خیل نو خطان همه سردفتر آمدی

عکس نوشته
کامنت
comment