دی بر سر ره چو دلستانم می از مجد همگر رباعی 242

مجد همگر

آثار مجد همگر

مجد همگر

دی بر سر ره چو دلستانم می رفت

1 دی بر سر ره چو دلستانم می رفت هوش از تن و طاقت از روانم می رفت

2 او می شد و چشمم ز پی اش می نگریست دیدم به دو چشم خود که جانم می رفت

عکس نوشته
کامنت
comment