-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست وز ما به جز محبت جرمی ندیده برخاست
2 چشم سیاه مستش آیا چه دیده باشد کز کوی تیره بختان میناچشیده برخاست
3 هم بر هوای بامش مرغ پریده بنشست هم بر امید دامش صید رمیده برخاست
4 دوش از رخش نسیمی بگذشت سوی گلشن گل از فراز گلبن برقع دریده برخاست
5 هر بیخبر که خندید بر حسرت زلیخا آخر ز بزم یوسف کف را بریده برخاست
6 صید دل حریصم از شوق تیر دیگر از صیدگاه خونین در خون تپیده برخاست
7 دوشینه ماه نو را دیدم به روی ماهی کز بهر پای بوسش چرخ خمیده برخاست
8 هر نیم شب که کردم یادی از آن بناگوش از مشرق امیدم صبح دمیده برخاست
9 من بی رخش فروغی آفاق را ندیدم برخاست تا ز چشمم، نورم ز دیده برخاست