1 دی محتسب آمد به غم، تند نشست ماتم زده بود، دادمش شیشه به دست
2 بشکست و نیافت قصدم آن جاهل مست بایست که توبه شکند، شیشه شکست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 یک سخن نیست که خاموشی از آن بهتر نیست نیست علمی که فراموشی از آن بهتر نیست
2 اینک اصحاب حرم ، جرعه زنی، نزع و صلاح کو صلاحی که قدح نوشی از آن بهتر نیست
1 کوی عشق است این که در هر گام صد عاقل گم است تا قیامت جان فراموش است و این جا دل گم است
2 خود چه راه است این که در صد سال یک منزل نیافت آن که در هر نیم گامش طی صد منزل گم است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به