1 دی از می عشق مست برخاسته ام محنت کش و غم پرست برخاسته ام
2 وامروز که هم دست نشستم با تو گویی به کدام دست برخاسته ام
1 هر شب که سر به جیب تحیر فرو برم ستر فلک بدرم و از سدره بگذرم
2 اندر بها ز گوهر عالم فزون بود هر در که من ز بحر تفکر بر آورم
1 مژده ای دل هان که ما را مژده جان آمدست وز نسیم صبح بوی زلف جانان آمدست
2 تن مزن ای دل! بزن دستی و جان را برفشان زانکه این خوش مژده در دل از ره جان آمدست
1 زیوری نو باز بر سقف کهن بر بسته اند گوهر شب تاب بر دریای اخضر بسته اند
2 بر وطای آسمان کاندر نظر نیلوفریست نرگس خوش چشم بر نیلوفر تر بسته اند