1 دی مرغک خامه بهر نامت بر صفحه نامه شد رقم کوش
2 مجروح شد از دو حرف آن روح مدهوش شد از دو حرف آن هوش
3 منقار زدن برای دانه بعد از همه شد بر او فراموش
1 ضعف پیری قوت طبعم شکست راه فکرت بر ضمیر من ببست
2 در دلم فهم سخندانی نماند بر لبم حرف سخنرانی نماند
1 اینکه گفتم حال فرزند نکوست کش به اصل خویش پیوند نکوست
2 آن که باشد بد سگال و بد سرشت در سرشت او هزاران خوی زشت
1 دید مجنون را یکی صحرا نورد در میان بادیه بنشسته فرد
2 ساخته بر ریگ ز انگشتان قلم می زند حرفی به دست خود رقم