- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مرگ بر بالین وجانان غافل است جان بدین سختی سپردن مشکل است
2 سینهام مجروح و زخمم کاری است حسرتم جانکاه و دردم قاتل است
3 هر که داند لذت شمشیر دوست بر هلاک خویشتن مستعجل است
4 شربت مرگ از برای عاشقان صحت کامل، شفای عاجل است
5 از کمند عشق نتوان شد خلاص جهد من بی جا و سعیام باطل است
6 عشق طغیانش به حدی شد که جان در میان ما و جانان حایل است
7 خاک کوی دوست دامنگیر ماست وین کسی داند که پایش در گل است
8 کس به مقصد کی رسد از سعی خویش کوشش ما سر به سر بیحاصل است
9 جان نثار مقدمش کردم، بلی تحفهٔ ناقابلان ناقابل است
10 عاشق آرامی ندارد ورنه یار مونس جان است و آرام دل است
11 قاتلی دارم فروغی کز غرور خود به خون بیگناهان قایل است