1 سال عمر عزیز آن نو گشت که بزرگیش نیست نو به جهان
2 خواجه بونصر داده ایزد صاحب جیش و صاحب دیوان
3 در بزرگی و عز و جاه و شرف یارب او را به عمر نوح رسان
1 بدیع نیست به شب دیدن ستاره در آب بروز بین که سپهری است پر ستاره بر آب
2 زمین چو آینه صورت نمای گشت مگر ز گل نماند میان هوا و آب حجاب
1 بوالفرج را در این بنا که در آن اختلاف سخن فراوان گشت
2 سخنی چند معجب است که عقل بر وقوفش رسید و حیران گشت