- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای عزیزان تا به کی باشد ز غم حالم خراب تا به کی باشد دل و جانم چنین در اضطراب
2 تا به کی جان مرا در آتش هجران نهد تا به کی باشم ز آب دیدگان در خون ناب
3 تا به کی از تیغ هجر خود کند ما را زبون خون دل را ریختن آخر چه می بیند صواب
4 تا به کی دارد مرا بر روی شهرآرای خویش همچو زلف خوب رویان پر ز پیچ و پر ز تاب
5 در بیابان فراقت چند سرگردان شوم تشنه ی مسکین ز حسرت آب پندارد سراب
6 خاطر مسکین من در بند تنهایی بماند هیچ درمانش نمی دانم بجز جام شراب
7 تلخ گفتن خوش نمی آید از آن شیرین زبان پس چرا بر من نمی آید از او غیر خطاب
8 هیچ می دانی دو چشم شوخ او مانند چیست نرگسی مخمور کاو باشد همیشه مست خواب
9 از وصالت گر کنی شادم چه بهتر زان بود در جهان بسیار خیری باشد از روی ثواب